17 دلنوشته زیبا درباره پدر
دلنوشته و جملات زیبا درباره پدر
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد به سلامتي هرچي پدره . .
اگر پدر نبود
زندگی مثل یک نقاشی بدون رنگ میشد
دلم را هاله ی مهتاب کردم
صدای لحظه ها را خواب کردم
به یاد چشم هایت ای پدر جان
تمام آسمان را قاب کردم
آغوش پدرم میگفت که گرمای خورشید افسانه است!
پدر یعنی جاده های زندگی را با شجاعت هموار کردن
یک پدر
تنها یک پدر نیست
گاهی نان در سفره است
گاهی سقفی بالای سر!
و گاهی جانی برای زندگیست
پدر سپری است بر ناملایمات روزگار
پدر فقط تاج سر نیست پدر دنیاست
اگر در آسمان قلبم ستاره باران هم باشد
پدر تنها خورشید قلب من از ازل تا ابد است
ممکن است شاهزاده ام را پیدا کنم اما
اما پدرم همیشه پادشاه من می ماند
دست همیشه به معنای آغوش نیست
گاهی فقط امنیت است
فقط مثل دست پدر
پدر یعنی عشق
آرامش
یعنی گذشت
یعنی باش تا من هم
باشم
دوستت دارم پدرم
در دنیا هر چه خواستم بین دستان پدرم بود
می خواهم برای پدرم شعری بنویسم
شعری که به بلندی قامتش و زیبایی صبرش باشد
این شعر را با کلمه نمی توان نوشت
عاطفه می خواهد و ارادت و ادب
یک گوشه از قلبم هست که فقط برای پدرم باقی میماند
همان جایی که خاطرات کودکی هایم هنوز زنده هستند
می خواهم برگردم به روزایی که بالاترین نقطه ى زمین
در زمستان صورت پدرم سرخ بود همه گفتن از سرماست
در تابستان صورت پدرم سرخ بود همه گفتن از گرماست
هیچ کس نگفت سرخی صورت پدرم از سیلی روزگار است
به سلامتی پدرم که تا حالا نتوانسته ام به او بگویم:
بی نهایت دوستت دارم!
پدرم داستانی حماسی اسـت
که بارها و بارها در ذهنم تکرار می شود
حماسه ای که هیچ مردانگی
غیرت و شجاعتی بـه پایش نمی رسد
