15 دلنوشته زیبا درباره پدر
دلنوشته و جملات زیبا درباره پدر
خانه را باشد ستون و مثل سروی استوار
کوه صبر و معرفت خواهی ، پدر باید نوشت
کوله بار مشکلات زندگی بر دوش اوست
ناخدای زندگی در بحر و بر باید نوشت
پدرم! جُز تو چهکَس مرهم زخمم بشود؟!
و شریکِ همه ی غُصّه ی آدم بشود؟
قهرمانی و همیشه پُرِ قدرت، تو بمان
کَمَرِ کوه چهکَس دیده دَمی خَم بشود؟!
در صداقت برتر از آیینه ای
در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و بی پایدار
می برم نام تو را با افتخار
ای پدر رفتی و از هجر تو دل سوخته ایم
رسم آزادگی از خوی تو آموخته ایم
چهره پر مهر تو در خاطر ما خورشیدیست
که به دل تا نفسی هست برافروخته ایم
بابا باشه…
بداخلاق باشه،
غرغرو باشه،
بی پول باشه،
داد بزنه…
ولی فقط بااااااشه
راحت نوشتیم بابا نان داد!
بی آنکه بدانیم بابا چه سخت،
برای نان همه جوانیش را داد
ابرها به آسمان به تکیه میکنند
درختان به زمین
و من به مهربانی پدرم…
دخترها بیدلیل بابایی نشدهاند
دخترها میدانند که هر بار دلشان از نامردیهای دنیا بگیرد
دستی ایمن و مردانه
به دور از حس نیاز روی سرشان نوازش میشود
که جز عشق عطر دیگری ندارد…
زندگی بارِ گرانیست
که بر پشتِ پریشانیِ توست
کارِ آسانی نیست،
نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن…
پدرم
کمرم از غمِ سنگینِ نگاهت خَم باد
نام زیـبـاے”پـدر”
باسیم و زر باید نوشت
خوب وعـالی
باعـیارے معتبرباید نوشت
برڪت نــاڹ و نمڪ
از همـت والاے اوست
ایڹ چنیڹ ڪَویم
ڪہ نامش تاج سر باید نوشت
بعضیها سعادت گفتن کلماتی را دارند که برخی حسرت گفتنشو دارند
مثل: سلام بابایی خسته نباشی…
دلم را هالهی مهتاب کردم
صدای لحظهها را خواب کردم
به یاد چشمهایت ای پدر جان
تمام آسمان را قاب کردم…
پدر دستات برام گهواره بودن
چشات مثل چراغ خونه من
بجز تو از همه دنیا بریدم
کسی رو مثل تو عاشق ندیدم
دست همیشه به معنای آغوش نیست، گاهی فقط امنیت است…
فقط مثل “دست پدر”