عمومی

16 دلنوشته زیبا درباره پدر

دلنوشته و جملات و متون زیبای درباره پدر

 

اگر پدر نبود، زندگی مثل یک نقاشی بدون رنگ می‌شد.

فهرست مطالب


 

می‌خواهم برای پدرم شعری بنویسم. شعری که به بلندی قامتش و زیبایی صبرش باشد. این شعر را با کلمه نمی‌توان نوشت. عاطفه می‌خواهد و ارادت و ادب.

پدر کسی است که همیشه سنگینی بار خستگی‌ها را از دوشمان می‌گیرد.

   

یاد پدر مثل بی‌خیالی و راحتی یک روح سبکبال، در گردش یک روز خوش آب و هوای تابستانی است.

پدر ترانه زیبایی است که از کودکی در گوش تو زمزمه می‌شود. ترانه‌ای که در تلخی‌ها هم شیرینی زندگی را آواز می‌دهد.

  

پدر نه با سخن که با همان مهربانی، با همان لبخندهای امیدوار و با همان چشمان صاف و زلال همیشه به من می‌گفت دوستت دارم.

کلام پدر مثل مشعلی روشن و فروزان، در تاریکی راه‌های مخوف و پر پیچ و خم زندگی است.

پدرم کسی است که هر وقت می‌گوید:«درست می‌شود» تمام نگرانی‌هایم به یک باره رنگ می‌بازد.

پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته‌‏ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه‌‏ات، کودکی‏‌هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.

ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بیدارتر از همیشه، آمده‌‏ام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانی‏‌ات بزنم. سایه‏‌ات کم مباد ای پدرم!

 

آن روزها، سایه‌‏ات آن‏قدر بزرگ بود که وقتی می‏‌ایستادی، همه چیز را فرا می‏‌گرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمکت‏‌های غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی می‌‏ریزد.

هیچ چیز به اندازه یک کوه شبیه پدر نیست.

پدر اولین قهرمان یک پسر و اولین عشق یک دختر است.

اگر بدانی چه کسی کشتی زندگی را از میان موج‌های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؛ «پدرت» را می‌پرستیدی.

به سلامتی پدری که «نمی‌توانم» را در چشمانش زیاد دیدم ولی از زبانش هرگز نشنیدم.

 

سفیدی رویم را در ازای سپیدی مویت نمی‌خواستم پدرم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا