5 توصيه مهم براي پدراني كه فرزند موفق می خواهند
پدر، معلم خانواده ، رهبر و قانون دان است . از طریق پدر است که کودک به گفته یکی از بزرگان، از تدبیر و کمالات نفسانی ، چون آداب و فرهنگ ، هنر وعلوم و طریق زندگی که اسباب بقاء و کمال نفس او هستند برخوردار می شود.
پدرانه ها؛ پدران نيز مانند مادران بايد در تربيت فرزندانشان سهيم باشند. اگر به گذشته كودكان بدرفتار برگرديم، متوجه ميشويم كه پدر نقش پر رنگي در تربيت فرزند خود نداشته است. حال به اين توصيهها توجه كنيد:
1- تربيت را از همان ابتداي دوران كودكي شروع كنيد.
فهرست مطالب
هر روز اوقاتي را اختصاص دهيد كه با فرزندتان تنها بوده و با او ارتباطي تنگاتنگ برقرار كنيد. يقينا در اين شرايط ميتوانيد بخشي از تربيت او را نيز به عهده بگيريد.
2- تربيت را به صورت ريشهاي آغاز كنيد.
اغلب مرداني كه در شغل خود موفق هستند، كارشان را از همان ابتدا به صورت ريشهاي آغاز كردهاند. پدر بودن نيز نياز به همين كار دارد. ممكن است شما بپرسيد: ”تعويض پوشك كودك چه ارتباطي به تعليم و تربيت دارد؟“ انجام كارهاي مربوط به كودك از قبيل تعويض پوشك، حمام كردن او، لباس پوشيدن و بازي با او، همگي اين فرصت را براي شما فراهم ميآورد كه بتوانيد چيزهاي جالب و تازهاي در مورد فرزندتان كشف كنيد و او را به راحتي درك كنيد.
در اينجا به اين مسالهاي رياضي توجه كنيد. در دو تا سه سال نخست، پوشك كودك بايد حدود 5000 بار تعويض شود. اگر شما تنها بيست درصد اين كار را انجام دهيد، شانس ارتباط با كودكتان را به طور قابل ملاحظهاي افزايش دادهايد. ممكن است پدران در وهله اول ادعا كنند كه تعويض پوشك كودك آنقدرها هم مهم نيست ولي بعدا متوجه خواهند شد كه همين عمل پايههاي ارتباطي آنان با فرزندانشان را خواهد ساخت. من به شخصه سعي كردم به صورت ريشهاي با كودكم ارتباط برقرار كنم، توجه او را به خود جلب كنم و ناخودآگاه اين پيام را به او منتقل كنم كه من نيز به عنوان پدر خانواده در تربيت و پرورش فرزندم نقش دارم.
پدران عزيز، در اينجا براي شما توصيهاي دارم كه با پيروي از آن بتوانيد با همسر و فرزندان خود ارتباطي خوب و صميمي داشته باشيد. به عنوان مثال هنگامي كه بچهها بعد از شام مشغول ديدن تلويزيون هستند، پيش آنان بنشينيد و به آنها پيشنهادي دهيد: ”مامان نياز به استراحت داره، بهتره بيرون بره و پيادهروي كنه. چطوره همه پاشيم و آشپزخانه را تميز كنيم؟ اگر همه با هم همكاري كنيم، خيلي سريع كارها تمام ميشه و مامان هم خوشحال ميشه.“ اين عمل به نفع همه شماست. با ديدن آشپزخانه تميز، همسرتان خوشحال ميشود و شما به همراه فرزندتان توانستهايد اوقات خوبي را در كنار يكديگر سپري كنيد و غيرمستقيم درس مهمي را به آنها بدهيد: همكاري در منزل امري واجب و ضروري است.
3- اعتماد او را به خود جلب كنيد.
در طي مشاوراتي كه داشتم، متوجه شدم پدران در مورد تربيت فرزندشان بيشتر از مادران با مشكل مواجه هستند. يك روز كه داشتم براي عده زيادي از پدران در مورد تعليم و تربيت صحبت ميكردم، از آنها سوالي پرسيدم: ”مهمترين چيزي كه دوست داريد، امروز ياد بگيريد چيست؟“ اغلب آنها پاسخ دادند كه ميخواهند در منزل شخصيتي قدرتمند و با نفوذ داشته باشند و فرزندان به آنها احترام بگذارند و از آنها اطاعت كنند. من كاملا با اين عقايد موافقم. پدر بايد شخصيتي قدرتمند داشته باشد، ولي تنها به اين دليل نميتوانيد او را مجبور كنيد به شما احترام بگذارد.
برخي از پدران اين طور ادعا ميكنند كه كودك بايد از من حرفشنوي داشته باشد، زيرا من پدر هستم و او تنها يك بچه، پس بايد هر چي ميگويم گوش كند. خير، قضيه به همين راحتي نيست. كودك به صحبتهاي افرادي گوش ميكند كه به آنها اعتماد كافي داشته باشد. تصور نكنيد او تنها به اين دليل كه شما پدر هستيد، به شما اعتماد ميكند. اين حس را بايد در او به وجود آوريد. هنگامي شما ميتوانيد ادعا كنيد، قدرتمنديد كه كودك با تمام وجود به شما احترام بگذارد و به حرفهاي شما گوش كند، نه فقط به اين دليل كه او مجبور به چنين كاري است.
مطمئن باشيد اطاعتي كه از روي ترس و وحشت باشد، با عدم حضور والدين از بين ميرود. حرفشنوي و احترام واقعي نه تنها به صورت مقطعي نيست بلكه به صورت هميشگي خواهد بود. شما براي كدام يك از اين افراد با دل و جان كار ميكنيد، براي كارفرمايي كه ميترسيد و يا شخصي كه كاملا به او اعتماد داريد؟ من شخصا اين تجربه را در طي كار با كودكان بسياري فرا گرفتم. پيش از آنكه از فرزندانم بخواهم به من احترام بگذارند، بايد اعتماد آنها را به خود جلب كنم، با آنها ارتباط داشته باشم، پاسخگوي نيازهاي آنها باشم و در موفقيتشان سهيم باشم. تنها با اينگونه شخصيت است كه پدران ميتوانند اعتماد فرزندان خود را جلب كنند.
4- در منزل براي او محدوديتهايي بگذاريد.
از 9 ماهگي تا دو سالگي، كودك از لحاظ ذهني به گونهاي است كه رفتارهاي آني و نسنجيده بسياري از قبيل كشيدن سيم برق از پريز، به دنبال توپ دويدن و به خيابان رفتن، از كابينت بالا رفتن و … را انجام ميدهد. البته تمام اين اعمال براي نوپايان عادي و طبيعي هستند. در اينجا وظيفه پدر اين است كه در منزل نظم و ترتيب خاصي را ايجاد كند و با گذاشتن چارچوبي مناسب، رفتارهاي نابجاي كودكش را كنترل كند. فرزندان همواره به چنين محدوديتهايي كه پدر قدرتمند و قابل اعتمادشان براي آنها ميگذارد، نيازمندند. هنگامي كه شما در منزل محدوديتهايي را ميگذاريد، كودك احساس امنيت بيشتري ميكند، زيرا با اين عمل، سير انرژي او را به سمت درستي هدايت كردهايد. همواره به خاطر داشته باشيد كه تعليم و تربيت واقعي از منزل و خانواده آغاز ميشود.
5- به كودك پيام مثبت بدهيد.
كانديس از همان روز تولد جزو نوزاداني بود كه مرتب گريه و زاري ميكرد و به سختي ميشد او را آرام كرد، خواب او اصلا تنظيم نبود و خلاصه بسيار ناآرام بود. والدين هر كاري از دستشان برميآمد، انجام ميدادند ولي او همچنان آشفته و پريشان بود. اين طرز رفتار، بر روي زندگي مشترك والدينش اثر گذاشته بود و آنها نيز مرتب با هم دعوا و مجادله ميكردند. مارك، پدر خانواده اين طور ادعا ميكرد: ”كانديس“، اصلا بچه مورد علاقه من نيست. و او را يك بچه ناآرام و نقنقو خطاب ميكرد. او هرگز سعي نميكرد با او صحبت كند، او را ببوسد و يا حداقل به صورت مثبت با او ارتباط برقرار كند. تمام مدت با او به صورت منفي برخورد ميكرد. هرگز به او لبخند نميزد و يا حتي كاري نميكرد كه او را بخنداند. اگر هم ميخواست با او حرف بزند، تنها ميگفت: ”بس است، ديگر حرف نزن.“ بنابراين، كانديس دو ساله، بسيار بدرفتار بود و حتي مادر هم نميتوانست با او به طور شايستهاي ارتباط برقرار كند.
با مارك جلسه مشاوره خانوادگي گذاشتم و به او توضيح دادم كه اينگونه بچهها بسيار حساس هستند و به مراقبتهاي ويژهاي نياز دارند. متاسفانه پدر، رفتار كانديس را منفي تلقي كرده بود و همين موضوع ارتباط آنان را خدشهدار كرده بود. بنابراين اين طرز فكر مارك باعث شده بود كه رفتار نامناسب دخترش را تشديد كند. پيشنهادي به او دادم و گفتم طي دو هفته آينده، سعي كند با او مثبت برخورد كند. مارك در ابتدا دودل بود ولي بعد پيشنهاد مرا پذيرفت.
بعد از مدتي نامهاي از همسرش دريافت كردم كه اين طور نوشته بود: ”تلاشهاي شوهرم در ابتدا بسيار مصنوعي به نظر ميآمد و براي او كمي سخت بود، بتواند رفتار خود را به سرعت تغيير دهد. ولي باور كنيد با همين تغيير رفتار اوليه، كانديس متوجه شد و پاسخ مثبت داد. باور كنيد تمام اين تغييرات تقريبا يك شبه اتفاق افتاد و كانديس ناراحت و عصبي و ناآرام، به يك كودك شاد و سالم و بامزه تبديل شد. در طي يك ماه تقريبا سه پوند افزايش وزن پيدا كرد. او اكنون بسيار شاد و سرحال است. شوهرم نيز كاملا به او علاقهمند شده و با او ارتباط برقرار ميكند. البته اقرار ميكنم كه شوهرم هنوز تصور ميكند سرسختي او اشتباه نبوده ولي به هر حال متوجه شد كه روش عشقورزي كارسازتر از روش قبلي او بوده است.
همچنین بخوانید: ۹ نکته برای اینکه پدر خوبی باشیم
منبع: راسخون