عمومی

6 دلنوشته زیبا درباره پدر

دلنوشته و جملات زیبا درباره پدر

 

من نبودم و تو بودی .

 بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی .

 حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم .

 هر روز . هر لحظه . هر آن و دم به دم هستی .

 ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمیبینمت .

 ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را .

 اعتراض ها و درشتی هایم را . و هر آنچه را که آزارت داد .

 دستانت را می بوسم و پیشانیت را .

 که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود .

 خاک پایت هستم تا هست و نیست هست .

 به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم میکنم .

   

 زندگی آرام است . مثل آرامش یک خواب بلند.

 زندگی شیرین است . مثل شیرینی یک روز قشنگ.

 زندگی رویایی است . مثل رویای یکی کودک ناز.

 زندگی زیبایی است . مثل زیبایی یک غنچه ی باز.

 زندگی تک تک این ساعتهاست . زندگی چرخش این عقربه هاست . زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است . زندگی مثل زمان در گذر

 

 پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود ؛ اما خسته ترین مهربانی عالم . در آینه چشمان مردانه ات . کودکی هایم را بدرقه کرد . تا امروز به معنای تو برسم.

 میخواهم بگویم . ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان . پنهانی . غصه هایی را خوردی که مال تو نبودند!

 ببخش اگر ناخنهای ضرب دیده ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار . مانده بود

 و ببخش اگر همیشه . پیش از رسیدن تو . خواب بودم ؛ اما امروز . بیدارتر از همیشه

مفید است بخوانید:
13 دلنوشته زیبا و خواندنی درباره پدر

 آمده ام تا به جای آویختن بر شانه تو . بوسه بر بلندای پیشانیات بزنم. سایه ات کم مباد ای پــــدرم!

 آن روزها . سایه ات آنقدر بزرگ بود که وقتی می ایستادی . همه چیز را فرا میگرفت

 اما امروز . ضلع شرقی نیمکتهای غروب . لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی میریزد.

 دلم میخواهد به یکباره . تمام بغض تو را فریاد کنم. ساعت جیبی ات را که نگاه میکنی

 یادم میاد که وقت غنچه ها تنگ شده ؛ درست مثل دل من برای تو.

 این . تصادف قشنگی است که امروز در تقویم . کلمات هم معنی . کنار هم چیده شدهاند

 یعنی در دائره المعارف عشق . پدر .

 پشتگرمی من

 پشتم به تو گرم است. نمیدانم اگر تو نبودی . زبانم چطور می چرخید . صدایت نزنم!

 راستش را بخواهی . گاهی . حتی وقتی با تو کاری ندارم . برای دل خودم صدایت میزنم ؛ بابا!

 آنقدر با دستهایت انس گرفته ام که گاهی دلم لک میزند . دستانم را بگیری.

 هر بار دستانم را میگیری . خیالم راحت میشود ؛

 میدانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی .

 گم نمیشوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمیکنی… . 

پناهگاه امن خانه

 شانه هایت . ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.

 دست در دستانم که می گذاری . خونگرم آرامش . در کوچه رگهایم می دود.

 در برابر توفانهای بیرحم زندگی میایستی ؛ آنچنانکه گویی هر روز از گفتوگوی کوهستانها باز می آیی.

 لبخند پــــدرانه ات . تارهای اندوه را از هم میدراند.

مفید است بخوانید:
حرف‌های جالب یک کارآگاه خصوصی که دست شوهران خائن را رو می‌کند!!

 تویی که صبوریات . دلهای ناامید را سپیدهدم امیدواری است

 مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می آید ؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی . پنجره های خانه را باران می پاشند.

 آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.

 با تو بی تو

 با تو . باران بهاری ام را پایانی نیست و بی تو . پرندهای آشیان گم کرده در جاده های پاییزم.

 تو که هستی . پنجره . با بالهایی گشوده از آفتاب . باغچه را مرور میکند

 با تو . نفسهای مادرانه . تیررس اضطراب و تشویش را مجال نمیدهند.

 آجر به آجر . ساخته میشوم ؛ وقتی پناه دستهای امنت . موسیقی مهربان عشق را به ترنم میآیند.

 بیتو . بن بستی میشوم در هزار توی رنجهای خویش.

 بیتو . شکوه جهان . ویرانه ای است مسکوت و بی هیاهو.

می ستایمت که رونق کوچه های سردسیر وجودم هستی ؛ آنچنان که آفتاب . رگهای سپید قطب را.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا