9 دلنوشته زیبا درباره پدر

دلنوشته و جملات زیبا درباره پدر
با پدرم جدول حل ميکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفيه…
اتفاقا” دو حرف اولشم در اومده بود , يعني ب و الف
يه دفعه پدرم گفت فهميدم عزيزم ميشه بابا
با اينکه ميدونستم بابا ميشه ولي بهش گفتم نه اشتباهه
گفت ببين اگه بنويسي بابا عموديشم در مياد …
تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم ميدونم ميشه بابا ولي …
اينجا نوشته چهار حرفي، ولي تو که حرف نداري …

من نبودم و تو بودی ،
بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ،
حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ،
هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی .



ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ،
ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را،
اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد .
دستانت را می بوسم و پیشانیت را ،
که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ،
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست .
به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم .


شاید عطر نانهایی را که میآوردی فراموش کرده باشم اما عطر صبوریهایت را از دوران کودکی تا همیشه به یادگار دارم.



یک گوشه از قلبم هست که فقط برای پدرم باقی میماند. همانجایی که خاطرات کودکیهایم هنوز زنده هستند.


پدرم داستانی حماسی است که بارها و بارها در ذهنم تکرار میشود. حماسهای که هیچ مردانگی، غیرت و شجاعتی به پایش نمیرسد.



پدر! مرا ببخش اگر ناخنهای ضربدیدهات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود.



پدرم تنها کسی است که باعث میشود بدون شک باور کنم، فرشتهها هم میتوانند مرد باشند.



پدر بلندترین شعر عاشقانه برای یک دختر است.



